کتاب کبوتر مسجد
محمدرضا چشم بود و جان دوستان. قلبی به پاکی آب داشت و نفسی به روشنایی مهتاب. سادگی و صمیمیت در آن چشمان مهربانش موج میزد.
در آن نگاه چه داشتی که هر کس که برای نخستینبار تو را میدید گویی آشنایی دیرینه را دیده است. آشنایی از جنس روشنایی.
هنوز هم صدای دلنشین و بم دعا خواندنت، درون مسجد جامع خرمشهر میپیچد. شبهای دعای کمیل، هنوز چشم به راه صدای توست. بخوان که دعا خواندن تو زیباست. و نام شهید چه بلند و برازنده است بر قامت رشیدت. سربازِ دلاور زینبِ حسین (ع). با ردّی از خط سرخ رفتی و افتخاری سبز آفریدی، برای دوستانت، دوستدارانت، یارانت، فرزندانت، برادرانت و رهروان راه تو که رد ردای راه تو الگوی ایشان است و هنوز ندای هل من ناصراً ینصرنی در گوش کوچههای کوفهی تاریخ میپیچد تا کجا باز جوانمردی از شیرمردان راه نور، ندای امام روشنایی را لبیک گوید و تاریخ شیعیان که همواره سرخ بوده و هست، سرخ نگاه دارد.
- مشخصات محصول
- نظرات







هنوز نظری ثبت نشده
اولین نفری باشید که نظر میدهید
ثبت نظر